سوار تاکسی شدم میگه مستقیم میری ؟
میگم : پ نه پ ...
میگه پ نه پ و کوفت این قرتی بازیا مال اینترنته
پ نه پ+عکس{سری جدید}
ادامه مطلب...
با بررسی در مورد پروندههای طلاق در یک سال گذشته، مشخص شده که برخی از این تقاضاها دلایل بسیار پیشپاافتاده و حتی عجیب و خندهدار دارند.هرچند تعداد این تقاضاها روز به روز زیادتر میشود اما بسیاری از آنها بیشتر به شوخی شبیهاند تا واقعیت.برخی از این تقاضاها منجر به صدور حکم طلاق میشوند و تعدادی هم نمیشوند؛ اما همه آنها یا تعجبآورند یا خندهدار.
ترس از صاحب خانه
روز جمعه، مردی به دادگاه خانواده شهید محلاتی مراجعه کرد و دادخواست طلاق خود را به قاضی یکی از شعب ارائه داد.این مرد بیان کرد که پس از گذشت هشت سال از زندگی مشترک، هنوز مستأجر است و همسرش اجازه خرید خانه را به او نمیدهد؛ چرا که معتقد است كه نباید پولهایشان را خرج خرید خانه کنند و بهتر است پولی كه جمع آوری كردهاند را در بانك بگذارند.این مرد گفت که من همیشه در زندگی كوتاه آمده و هر كاری همسرم میخواهد، انجام میدهم، ولی دیگر از این وضع خسته شدم.
کشف بیماری بعد از 5 سال
زنی 25 ساله در حضور قاضی دادگاه خانواده اظهار کرد كه شوهرش بیماری داشته و آن را مخفی كرده بوده است.این زن بعد از گذشت 5 سال از زندگی تازه متوجه شده بود که پای راست شوهرش کوتاه است و در این مدت همسرش او را فریب داده است.او پافشاری میکرد که این موضوع برایش غیرقابل تحمل است، در حالی که در این مدت از اعتیاد شوهر به موادمخدر شیشه اطلاع یافته اما گویا ناراحت نشده است.
زنی که راننده تاکسی شد
در اردیبهشت ماه سال جاری، مردی كه همسرش راننده تاكسی شده است، با طرح این ادعا كه روحیات زنانه همسرش از بین رفته، دادخواست طلاق داد.این مرد 60 ساله در مقابل رئیس شعبه دادگاه خانواده مدعی شد از زمانی كه همسرش راننده تاكسی شده، همه رفتارهایش تغییر كرده و اگر بر خلاف عقیده او صحبت شود، مرد را مورد ضرب و شتم قرار میدهد.
سن دروغین
مردی جوانی كه مدعی بود همسرش در زمان ازدواج سن واقعیاش را به وی نگفته است، با حضور در دادگاه خانواده درخواست طلاق كرد.این مرد به رییس دادگاه گفت: «زمانی كه من به خواستگاری همسرم رفتم، وی سن خود را 18 سال معرفی كرد، در حالی كه سن واقعیاش بیشتر بود.»
معضل ناهار خوردن با مادر شوهر
زنی 22 ساله که تنها 10 ماه از زندگی مشترک را تجربه کرده بود، در دادگاه اعلام کرد که نمیخواهد هر روز با مادر شوهرش ناهار بخورد و از این رو تقاضای طلاق دارد.وی بیان کرد که از اول زندگی با همسرم شرط كرده بوده است مادرش به طور مداوم در خانه آنها حضور نداشته باشد و او این قول را داده بود، اما الان زیر قولش زده است.این خانم 22 ساله که ادامه این وضع را غیرقابل تحمل میدید بر صدور حکم طلاق اصرار داشت.
مردی که 15 سال کتک میخورد
«وقتی در را باز كردم، همسرم با چماق به طرفم حملهور شد، من كه دو پا داشتم، دوپای دیگر قرض كردم و به خانه مادرم پناه بردم».این بخشی از اظهارات مردی بود كه برای رهایی از دست همسرش به دادگاه خانواده پناه برده بود.
مرد ادعا کرد که بعد از 15 سال بر سر هر مسأله کوچکی مورد ضرب و شتم قرار میگیرد؛ به طوری كه هیچ جای سالمی در بدنش نیست و همه اعضای بدنش حداقل یك بار زیر ضربههای سنگین مشت و لگد همسرم شكسته است.
طلاق از شوهر فوتبال دوست
زن جوانی هم به خاطر علاقه شوهرش به تماشای مسابقات فوتبال باشگاههای ایرانی و اروپایی خواستار طلاق شد.این زن دادخواست طلاق خود را اینگونه مطرح كرد: «همسرم تمام وقت خود را صرف دیدن برنامه فوتبال میكند و هیچ توجهی به من نمیكند.من از این وضع خسته شدهام.زیرا او هر وقت به خانه میآید فقط فوتبال میبیند.»
شغل بیکلاس همسر
زنی به دلیل بیکلاسی شغل شوهرش خواستار طلاق شد.وی با حضور در شعبه 268 دادگاه خانواده 2 درخواست طلاق خود را ارائه كرد و گفت: «10 سال پیش زمانی كه با همسرم ازدواج كردم، كارمند یك شركت خصوصی بود اما بعد از چند سال اخراج شد و مدتی بیكار بود تا اینكه در گاراژ یكی از دوستانش به طور موقت مشغول به كار شد.همسرم قرار بود به طور موقت در آن گاراژ راننده كامیون باشد و به دنبال شغل بهتری از لحاظ موقعیت اجتماعی باشد اما او سراغ كار دیگری نرفت و همین شغل جایگزین شغل اصلی او شد.»
جدایی یک پزشک و یک پرستار به خاطر بیماری فرزند
یک پزشک به دلیل این که دخترش دچار بیماری هویت جنسی است و کارهایی می کند که حتی او را میترساند به دادگاه رفت و تقاضای طلاق از همسر پرستارش را ارائه داد.وی مدعی شد: دخترمان به دلیل بیماریای كه دارد، ظاهر پسرانه درست میكند و کارهای خطرناک میکند.من واقعا از این وضع خسته شدم.همسرم به جای اینكه در این لحظات كنار من باشد، مرا ترك كرده است.
طلاق به خاطر مهمانی
شركت زنی در پارتی باعث شد شوهرش پنج ماه بعد از ازدواج به دادگاه خانواده برود و خواستار جدایی از او شود.این مرد به قاضی شعبه 235 گفت: همسرم زن خوبی است اما چون در میهمانیهایی كه مطابق میل من نیست، شركت میكند دیگر حاضر نیستم با او زندگی كنم.
طلاق همزمان سه هوو
یکی از عجیبترین طلاقها نیز مربوط به مردی بود که میخواست سه زنش را همزمان طلاق دهد.وی گفت که زن اولش باردار نمیشد و به همین دلیل دوباره ازدواج کرده، ولی از شانس بد همسر دومش نیز به همین مشکل مبتلا بوده است.به این دلیل همسر سومی اختیار کرد.همسر سوم بچهدار شد و خدا 2 پسر به وی داد که یکی از آنها نابینا بود، در این حین این زن نیز دچار یک بیماری خونی بسیار وخیم شد.
همسران محمد همه از وی راضی بودند و با هم زندگی میکردند، ولی خودش میگفت دیگر حوصله تحمل این زجرها و بدشانسیها را ندارد و میخواهد تنها زندگی کند.
این موارد تنها تعدادی محدود از پروندههای عجیب طلاق هستند و اشارهای گذرا به زندگیهایی که متأسفانه به دلایلی سطحی و بیاهمیت از هم میپاشند یا به قهر و کدورت میانجامند..
تست شخصیت شناسی با انگشتان
با استفاده از عکس و انتخاب انگشت شخصیت خود را بشناسید. آیا تا به حال به طور دقیق به انگشتان دستان خود نگاه کرده اید؟ تا به حال فکر کرده اید که به کدامیک علاقه بیشتری نسبت به بقیه دارید؟ با دقت نگاه کنید، سپس توضیح مربوط به آن را بخوانید.
با استفاده از عکس و انتخاب انگشت شخصیت خود را بشناسید.
ادامه مطلب...
به شبهای دلم بنگر
به این تنهایی تاریک
به سرمای ملال انگیز دستانم
به این رسوایی پنهان چشمانم
که من عمریست دلتنگم
که من مثل کلاغ قصه های بی سر انجام شبانگاهی بد آهنگم
به من رو کن
تو ای چشمان مستت آتشی بر جان بی جانم
تو ای لبخند هایت خط بطلانی به سرمای زمستانم
بیا یک دم در این ظلمت کده من را تماشا کن
اگر دیدی که بر لب خنده دارم زود حاشا کن
من آن پنهان شده در پیله ی تنهایی خویشم
نه راهی مانده برگردم
نه راهی هست در پیشم
مرا دریاب ای لبهای سرخت باغ سیب مست
من آن تنهای سرگردان شبهایم
مرا آیا تو یادت هست ؟
برداشت اول:
کودکی از پشت درختان پرید
گفت عید
دست به هم زد، پرید
خنده کنان تا ته رویا رسید
اشک پدر را ندید
خنده ز لب های پدر رخت بست
بغض به بار آمد و در هم شکست
در نگهش جان نبود
سفره بود
نان نبود
باز پدر در ته سیگار ماند
خنده ی کودک ز لبش خشک شد
داغ به قلبش نشاند
دید پدر قلب خودش را فشرد
دست به دیوار برد
جان سپرد....
برداشت دوم:
شب رسید
باز غمی جان گرفت
جان درید
عید بود
در دل او واژه ی تردید بود
رفت و رفت
دست تکان هم نداد
درد به جان می زد و درمان نداد
رفت و رفت
پشت سرش مرد زمینگیر شد
اشک سرازیر شد
پیر شد
عید بود
حال، دگر مرد چه نومید بود
از نفس افتاد و پر از درد شد
سبزه عید از نگهش زرد شد...
برداشت آخر:
کاش که ماتم نبود
لرزه به دستم نبود
غم نبود
کاش دلم یکه و تنها نبود
یخ زده در قصه ی سرما نبود
سفره هفت سین من از غم پر است:
(( سرد و سخت
ساز و سوز
سیطره ی شب به روز
سبزه ی بی بار و برگ
سایه ی سنگین مرگ ))
تُنگ ترک خورده ی بی ماهی ام
یاد من آرَد غم تنهایی ام
گریه ی گه گاهی ام
غصه ی تنهایی من قصه نیست
حال و هوایی است
که باید گریست
حال که عید آمده آزرده ام
باز ترک خورده ام
مرده ام...
سرباز هاي دلتنگ،
چه در صلح چه در جنگ،
سرباز هاي غربت،
محكوم ها به طاقت،
و اشك بي نهايت،
لباس هاي خاكي، هلاکی،
سیگار های پنهان،
یا تیغ های عریان،
و گریه های بی جان،
ستوه درد دوری،
تنبیه های زوری ،
صبوری صبوری،
غروب های دلگیر،
نگاه های شبگیر ،
و ذهن های در گیر،
تفنگ های خسته،
غرور ها شکسته،
دهان های بسته ،
تمام شد ولیکن ،
تنها بودن من
فکر می کرد.
از همین حالا در بند پوتین هایش بود و کلاهی که قرار است نقابش از وسط بشکند و قرار است تنبیه شود.
فکر می کرد وقتی دلتنگ شد کارت تلفن از کجا بخرد .
ابرو هایش در هم رفت.
چه چیز از این بد تر که در بهترین سال های عمرش باید مو هایش ماشین خورده ی نمره ی چهار باشد و همیشه بوی تاید بدهد!
چه خشم شب هایی!
و چه شب هایی!
آنقدر روی دوشش تنهایی بود که کلاشینکف روی شانه اش سنگینی کند
یاد حرف پدرش افتاد: (( سربازی از تو مرد می سازد ))